دوستی کردنلغتنامه دهخدادوستی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوستی پیوستن . مودت و محبت داشتن . عهد مودت بستن . (ناظم الاطباء). به راه دوستی و علاقه و محبت رفتن با کسی . دوستدار شدن . مه
تولی کردنلغتنامه دهخداتولی کردن . [ ت َ وَل ْ لی ک َ دَ ] (مص مرکب )دوستی کردن . روی آوردن . خلاف تبری کردن : پس از رسول تولی مکن به هیچ کسی مگر به آل رسول مطهر اخیار. ناصرخسرو.کیسان
خصوصیت کردنلغتنامه دهخداخصوصیت کردن . [ خ ُ صی ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوستی کردن . یگانگی کردن . || کنایه از استثناء قائل شدن امری خاصی را از امر کلی مستثنی کردن .