دوستی ورزیدنلغتنامه دهخدادوستی ورزیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) دوستی کردن . دوستی نمودن . محبت ورزیدن . مهربانی کردن . (یادداشت مؤلف ) : مهربانی و دوستی ورزدتا ترا مکنتی و دسترسی است . س
دوستیفرهنگ مترادف و متضادآشنایی، ارادت، انس، تولی، حب، خلت، رفاقت، صمیمیت، عشق، عطوفت، محبت، مرافقت، مودت، مهربانی، ود، ولا، همدمی ≠ دشمنی، عداوت
دوستیدیکشنری فارسی به انگلیسیamity, comradeship, familiarity, fellowship, friendship, ism _, togetherness
دوستیلغتنامه دهخدادوستی . (حامص ) حالت و صفت و عمل دوست . محبت و مودت و خیرخواهی و رفاقت و یاری . مهر. ود. وداد. موالات . ولاء. الف . الفت . خلت . اخاء. مواخات . حبابت . خلاف خصو
دوستی نمودنلغتنامه دهخدادوستی نمودن . [ ن ِ / ن َ / ن ُ دَ ] (مص مرکب ) دوستی ورزیدن . دوستی کردن . اظهار دوستی کردن . (یادداشت مؤلف ). تحبب . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ت
صداقت ورزیدنلغتنامه دهخداصداقت ورزیدن . [ ص َ / ص ِ ق َ وَ دَ ] (مص مرکب ) دوستی کردن . دوستی ورزیدن . رجوع به صداقت شود.
مهر پروردنلغتنامه دهخدامهر پروردن . [ م ِ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) محبت و دوستی ورزیدن . دوستی و مهربانی و محبت کردن . بسط عطوفت و وداد دادن .
مرافاءةلغتنامه دهخدامرافاءة. [ م ُ ف َ ءَ ] (ع مص ) مدارا کردن با کسی . (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء). || وداد و دوستی ورزیدن در معامله . (از متن اللغة). دوستانه و با سازواری مع