دوستدارلغتنامه دهخدادوستدار. (نف مرکب ) دوستار. (ناظم الاطباء). محب و یکرنگ و یکدل و خواهان محبت و یکدلی . (از آنندراج ). محب . دوست دارنده . خیرخواه . خواستار. خواهان . ومق . ودود. رفیق شفیق : همه بودت ای نامور شهریارهمه مهتران مرترا دوستدار. <p class="author
دوستداریلغتنامه دهخدادوستداری . (حامص مرکب ) محبت و مودت و دوستی و مهربانی . (ناظم الاطباء). ولاء. ولاءة. (منتهی الارب ). حب . ود. محبت . (یادداشت مؤلف ) : و از همه ٔ ملوک اطراف بزرگتر است به پادشایی و... دوستداری دانش . (حدود العالم ).بدان دوستداری و آن راستی چرا
دوستداریلغتنامه دهخدادوستداری . (حامص مرکب ) محبت و مودت و دوستی و مهربانی . (ناظم الاطباء). ولاء. ولاءة. (منتهی الارب ). حب . ود. محبت . (یادداشت مؤلف ) : و از همه ٔ ملوک اطراف بزرگتر است به پادشایی و... دوستداری دانش . (حدود العالم ).بدان دوستداری و آن راستی چرا