دوزخ گلولغتنامه دهخدادوزخ گلو. [ زَ گ َ ] (ص مرکب ) شکم خواره . شکم باره . شکم پرست . پرخوار. پرخواره : در زمان پیش آمد آن دوزخ گلوحجتش آنکه خدا گفته کلوا. مولوی .رجوع به مترادفات ک
دوزخلغتنامه دهخدادوزخ . [ زَ ] (اِ) جهنم . (لغت محلی شوشتر). جهنم به عقیده ٔ همه ٔ ادیان ، جایی در جهان دیگر که بزه کاران را در آنجا به انواع عقوبت کیفر دهند. (یادداشت مؤلف ).
دوزخیلغتنامه دهخدادوزخی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به دوزخ . (آنندراج ) (غیاث ). کسی که در دوزخ جای دارد. ج ، دوزخیان . (ناظم الاطباء). ازاهل دوزخ . جهنمی . اهل جهنم . از دوزخ . آن
پارکهالغتنامه دهخداپارکها. (اِخ ) در اساطیریونانی پارکها سه ربةالنوع دوزخ و حاکم بر زندگی بشرند و تاروپود حیات آدمی بدست ایشان رشته شود. از این سه یکی بنام کلوتو بر ولادت فرمانروا
ذوغصةلغتنامه دهخداذوغصة. [ غ ُص ْ ص َ ] (ع ص مرکب ) گلوگیر. با غصّه : و طعاماً ذاغصة و عذابا الیماً. (قرآن 73 13/) و طعامی گلوگیر و شکنجه ٔ دردناک . (تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 415).
ریملغتنامه دهخداریم . (اِ) چرکی که از جراحت می پالاید و در دنبل فراهم می آید. (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از فرهنگ اوبهی ) (از برهان ). غساق : در غریبی نان
تبشلغتنامه دهخداتبش . [ ت َ ب ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از تبیدن (تابیدن ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). گرمی . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ اوبهی ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ ساز