دور گشتنلغتنامه دهخدادور گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دور گردیدن . دور شدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دور شدن و دور گردیدن شود.
گیجلغتنامه دهخداگیج . (ص ) پریشان و پراکنده خاطر. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). || احمق و ابله . (برهان قاطع) (لغت فرس اسدی ) (معیار جمالی ) (نا
زدنلغتنامه دهخدازدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی
میانلغتنامه دهخدامیان . (اِ، ق ) وسط هر چیز مانند میان مجلس و میان شهر یا میان باغ و امثال آن .(از انجمن آرا). وسط چیزی . (آنندراج ) (غیاث ). در مقابل کنار باشد و به عربی وسط گو
رفتنلغتنامه دهخدارفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل ک
ترکشلغتنامه دهخداترکش . [ ت َ ک َ ] (اِ مرکب ) تیردان . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 218). مخفف تیرکش است که تیردان باشد. (برهان ). در اصل تیرکش بود بمعنی جای تیرکشیدن بجهت کثرت استع