دور کردنلغتنامه دهخدادور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن و اخراج کردن . (ناظم الاطباء). طرد کردن . طرد. دور ساختن . بفاصله گرفتن واداشتن . ابعاد. (یادداشت مؤلف ). اجناب . ادحاق
دورکردنلغتنامه دهخدادورکردن . [دَ / دُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) احاطه کردن و محاصره کردن . چیزی یا کسی را جمعی در میان گرفتن . (از ناظم الاطباء). حلقه وار گرد کسی یا چیزی برآمدن . گرد