حصرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده١. دور چیزی را گرفتن؛ احاطه کردن: حصر آبادان.٢. شمارش کردن.٣. انحصار.
احاطهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. گرداگرد چیزی را گرفتن؛ دور چیزی را گرفتن.۲. [مجاز] در امری اطلاع کامل و مهارت داشتن.
envelopsدیکشنری انگلیسی به فارسیپاکت ها، پیچیدن، پوشاندن، در لفاف گذاشتن، دور چیزی را گرفتن، احاطه کردن، فرا گرفتن
envelopدیکشنری انگلیسی به فارسیپوشش دادن، پیچیدن، پوشاندن، در لفاف گذاشتن، دور چیزی را گرفتن، احاطه کردن، فرا گرفتن
گرد فروگرفتنلغتنامه دهخداگرد فروگرفتن . [ گ َ ف ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دور چیزی را گرد گرفتن . آلوده شدن چیزی به گرد. گردناک شدن . احاطه به گرد شدن .