دور و درازلغتنامه دهخدادور و دراز. [ رُ دِ ](ص مرکب ، ق مرکب ) طولانی . بسیار دور. سخت طولانی . طویل . (یادداشت مؤلف ): متی . متو؛ دور و دراز سیر کردن .(منتهی الارب ). سفر جامع؛ سیرک
دوردرازلغتنامه دهخدادوردراز. [ دِ ] (ص مرکب ) دور و دراز. (یادداشت مؤلف ). به معنی دور وبعید است . (از آنندراج ). رجوع به دور و دراز شود.