دور و ورلغتنامه دهخدادور و ور. [ دَ رُ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ، ق مرکب ، از اتباع ) دور وبر. اطراف . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوروبر شود.
بيئةدیکشنری عربی به فارسیمحدود , محاصره شده , محيط , اطراف , احاطه , دور و بر , پرگير , محل سکونت , مسکن طبيعي , بوم , جاي اصلي , اجتماع , قلمرو , دور وبر
کوهامویلغتنامه دهخداکوهاموی . (اِ مرکب ) نام نوعی از بازی باشد و آن چنان است که خاک را توده کنند و مویی در میان آن پنهان سازند و بعد ازآن آب بر آن ریزند و گل کنند پس گروی و شرط بند
شمشادلغتنامه دهخداشمشاد. [ ش َ /ش ِ ] (اِ) درختی همیشه سبز و چوب آن در غایت سختی و نرمی . (ناظم الاطباء). اسم فارسی بقس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از برهان ). بقس . بقسیس . (نشو