دور و برلغتنامه دهخدادور و بر. [ دَ / دُو رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) دوروور. حوالی . اطراف . پیرامون . پیرامن . حول . گرد. گرداگرد. دورتادور. گردبرگرد. (یادداشت مؤلف ).- دوروب
دوربرلغتنامه دهخدادوربر. [ دَ / دُو رُ ب َ ] (اِ مرکب ) دوروبر. حول . پیرامون . حوالی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دور و برشود.
پیرامونفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاطراف و دوروبر کسی یا چیزی یا جایی؛ گرداگرد؛ دوروبر؛ دورتادور؛ گردبرگرد.
نزدیکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد دیک، دوروبر، بغل، بغلدست، دمدست، پیش، جلو تقریبی، برآوردی، تخمینی، اندازهگیری شده، فرضی مقرون، قرین نزدیکشونده
دوربرلغتنامه دهخدادوربر. [ دَ / دُو رُ ب َ ] (اِ مرکب ) دوروبر. حول . پیرامون . حوالی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دور و برشود.