دوران محلهلغتنامه دهخدادوران محله . [ دَ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش رودسر شهرستان لاهیجان . دارای 190 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ خشک لات و چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ
دورانلغتنامه دهخدادوران . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان زنجان . با 214 تن سکنه . آب آن از رودخانه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
دورانلغتنامه دهخدادوران . (ع اِ) ج ِ دار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ دار به معنی سرای . (از آنندراج ). رجوع به دار شود.|| ج ِ دوار. (دهار). رجوع به دوار شود.
دورانلغتنامه دهخدادوران . [ دَ وَ ] (ع مص ) گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به معنی دور است . (از ناظم الاطباء). گرد گردیدن .دور زدن . چرخ زدن . چرخ خوردن . چرخیدن . (
چال سیلابیلغتنامه دهخداچال سیلابی . [ ل ِ ] (اِخ ) نام محله ای از محلات قدیم تهران : لیلا را بردند چال سیلابی براش خریدند سیب و گلابی .(از تصنیفی که رنود تهران برای لیلا دختر کنت دمون
تریپولیلغتنامه دهخداتریپولی . [ ت ْ پ ُ ] (اِخ ) طرابلس شرق . طرابلس شام . کنت نشینی در سوریه که در دوران جنگهای صلیبی بوسیله ٔ کنت های تولوز ایجاد گردید. آقای پیرنیا آرد: در فینقی
یزیدلغتنامه دهخدایزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن مخرم بن حزن (جرم ؟) بن زیاد حارثی مذحجی ، از معاریف و شعرای دوران جاهلی و از مردم یمن بود. در جنگ کلاب دوم شرکت داشت . در بغداد محله ای
زویلةلغتنامه دهخدازویلة. [ زَ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . || نام مردی است . || باب الزویلة در قاهره است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). محله و دروازه ای است در قاهره . (از معجم الب
ربیعةبن حذارلغتنامه دهخداربیعةبن حذار. [ رَ ع َت ِ ن ِ ح ِ / ح َ ] (اِخ ) ابن مرة اسدی ، از بنی سعد و از اسدبن خزیمة بود. در دوران جاهلیت از قاضیان و حَکَمهای عرب بشمار می رفت و حَکَم ب