دوراغلغتنامه دهخدادوراغ . (اِ) دوغ و ماستی که شیر بر آن دوشیده باشند. و آن دراصل دوغ راغ بوده یعنی دوغی که از صحرا و کوه آورده اند و بر اثر کثرت استعمال ، دوراغ متداول است . (از
دوراغواژهنامه آزاددر حوالی شیراز، کاسنی و کنگر را ابتدا پخته و چند بار آبکش کرده، در ظرفی درب دار ریخته و به آن ماستِ ترجیحاً ترش اضافه نموده، به هم می زنند و موسیر خیساندۀ ریز ک
سجکلغتنامه دهخداسجک . [ س َ ج ُ ] (اِ) سچک . شچک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بر جستن گلو، و بعربی فواق گویند. (برهان ) (آنندراج ). || شیر و ماست در هم آمیخته باشد که شبت را
سچکلغتنامه دهخداسچک .[ س َ چ ُ ] (اِ) برجستن گلو باشد، و آن را بعربی فواق میگویند. جهندگی سینه که بهندش هیچکی نامند. (آنندراج ) (برهان ، لغات متفرقه ٔ پایان کتاب ). جهیدگی سینه