دود کردنلغتنامه دهخدادود کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پدید آوردن دود. (ناظم الاطباء). تولید دود. دود برانگیختن . (یادداشت مؤلف ). اکباء. (منتهی الارب ). ادخان . (تاج المصادر بیهقی
دواکردنلغتنامه دهخدادواکردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شفاء. مسافات . (منتهی الارب ). علاج کردن . مداوا کردن . بهبود بخشیدن . درمان کردن . شفا دادن . مداوات . معالجه کردن . اُساوه
دورکردنلغتنامه دهخدادورکردن . [دَ / دُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) احاطه کردن و محاصره کردن . چیزی یا کسی را جمعی در میان گرفتن . (از ناظم الاطباء). حلقه وار گرد کسی یا چیزی برآمدن . گرد
دخنلغتنامه دهخدادخن . [ دَ ] (ع مص ) دود برآمدن از آتش . (منتهی الارب ). دودکردن . (زوزنی ) (دهار). دود کردن آتش . || تیره گون گردیدن ستورو همچنین نبات . تیره گون شدن . (منتهی
دکاندیکشنری عربی به فارسیدکان , بوتيک , بخار , بخار دهان , بخار از دهان خارج کردن , متصاعد شدن , بوي بد دادن , مغازه , کارگاه , تعمير گاه , فروشگاه , خريد کردن , مغازه گردي کردن , دکه ,