دؤدولغتنامه دهخدادؤدؤ. [ دُءْ دُءْ ] (ع اِ) آخر ماه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لغتی است در دأداء. (منتهی الارب ). رجوع به دأداء شود. || شب بیست و ششم و ب
دودولغتنامه دهخدادودو. [ دَ / دُو دَ / دُو ] (اِ مرکب ) تکرار«دو» «ریشه ٔ مضارع دویدن ». دویدن از پی هم . پی در پی دویدن . (از یادداشت مؤلف ).- چشمهای کسی به دودو افتادن ؛ دود
دودولغتنامه دهخدادودو. [ دُ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش میناب شهرستان بندرعباس . 450 تن سکنه . آب آن از رودخانه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
دودولغتنامه دهخدادودو. [ دُ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس . 500 تن سکنه . آب آن از چاه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
دودولغتنامه دهخدادودو. [ دُ دُ ] (ص مرکب ) دوبدو. دو با دو. (ناظم الاطباء). مثنی . (ترجمان القرآن ). || (اصطلاح نرد) در اصطلاح نرد عبارت است از اینکه هریک از دو مقامر بازی را دو
دودمانلغتنامه دهخدادودمان . (اِ مرکب ) دوده . سلسله . سلاله . نسل . (یادداشت مؤلف ). طایفه . (ناظم الاطباء). آل . (دهار) (ناظم الاطباء). صی . اسرة. (دهار). خانواده . (از برهان )
مطبقلغتنامه دهخدامطبق . [م ُ طَب ْ ب َ ] (ع ص ) توبرتو کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). تو بر تو و پیچیده و درهم و مضاعف و دوتائی . (ناظم الاطباء). طبقه طبقه بر هم نهاده شده : و ا
دولغتنامه دهخدادو. [ دُ ] (عدد، ص ، اِ) عدد معروف که ترجمه ٔ اثنین باشد و این بر لفظ جمع نیز بیاید. (آنندراج ). شمار پس از یک و پیش از سه . یک با یک . اثنان . اثنتان . اثنین .
نایلغتنامه دهخدانای . (اِ) نیی باشد که مطربان نوازند و به عربی مزمار خوانند. (برهان قاطع). چوبی میان تهی که آن را می نوازند. (آنندراج ). نی که آن را نوازند. (غیاث اللغات ). نی
تیرهلغتنامه دهخداتیره . [ رَ / رِ ] (ص ) تاریک و سیاه فام . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تاریک . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث اللغات ). تار و مظلم . (ناظم الاطباء