دودلدیکشنری فارسی به انگلیسیhesitant, infirm, oscillator, scrupulous, shaky, undecided, vacillating, weak-minded
دودللغتنامه دهخدادودل . [ دُ دِ ] (ص مرکب ) دودله . بی ثبات . متردد. مردد. شکاک . مریب . مذبذب . مرتاب . شاک . مقابل یکدل . (یادداشت مؤلف ). کسی را گویند که در امری متردد باشد
دودلفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که برای شروع کردن کاری در فکر و اندیشه باشد و نتواند زود تصمیم بگیرد؛ مردد؛ متردد.
دودل بودندیکشنری فارسی به انگلیسیdoubt, hover, oscillate, question, scruple, shilly-shally, vacillate, vibrate, waver