دودحةلغتنامه دهخدادودحة. [ دَ دَ ح َ ] (ع مص ) فربه و سمین گردیدن . (ناظم الاطباء). فربهی . (منتهی الارب ).
دودةدیکشنری عربی به فارسیکرم حشره , کرم پنير , خرمگس , وسواس , کرم , سوسمار , مار , خزنده , خزيدن , لوليدن , مارپيچ کردن
دودة بزاقةدیکشنری عربی به فارسیگلوله بي شکل , چارپاره , جانور کندرو , جانور تنبل , گردونه کندرو , اسب کندرو , يک جرعه مشروب , تکه فلز خام , مثل حلزون حرکت کردن , يواش يواش وکرم واربيهوده وقت