دودایلغتنامه دهخدادودای . (اِخ ) دهی است از بخش پلدشت شهرستان ماکو. با 117 تن سکنه . آب آن از چشمه است . صنایع دستی زنان جاجیم بافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
مرجوملغتنامه دهخدامرجوم . [ م َ ] (ع ص ) سنگسار کرده شده . (غیاث اللغات ). رجیم . که بر او سنگباران کنند. که سنگسارش کرده باشند. (از متن اللغة). نعت مفعولی است از رجم و رجوم . رج
غنیلغتنامه دهخداغنی . [ غ َ ] (اِخ ) (مولانا...) عبدالغنی . او از مشاهیر دانشمندان و شاعران عثمانی است . به شغل قضاء شام و بعد قاهره منصوب شد و پس از بازگشت از سفر حج دو مرتبه
ابوریحانلغتنامه دهخداابوریحان . [ اَ رَ ] (اِخ ) بیرونی . محمدبن احمد خوارزمی بیرونی . از اجله ٔ مهندسین و بزرگان علوم ریاضی . او یکی از نوادر دُهاةِ اعصار و نمونه ٔ کامل ذکاء و فطن
لگنلغتنامه دهخدالگن . [ ل َ گ َ ] (اِ) ظرف شب . شاشدان . اصیص . تقاره . || شمعدان . (لغت نامه ٔ اسدی ). لقن . طشت شمع. زاغوته . (برهان ). زنبق . و رجوع به زنبق شود. جای سرشک شم