دوتیرهلغتنامه دهخدادوتیره . [ دُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل . دارای 205 تن سکنه . آب آن ازهراز و چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
دوتیرگیلغتنامه دهخدادوتیرگی . [ دُ رَ/ رِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت دوتیره . دودستگی . شقاق و نفاق . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دودستگی شود.
دوبیرهلغتنامه دهخدادوبیره . [ دُ رِ ] (اِخ ) دهی است از بخش برازجان شهرستان بوشهر، با 290 تن سکنه . آب آن از چاه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
دوتیغهلغتنامه دهخدادوتیغه . [ دُ غ َ / غ ِ ] (ص مرکب ) آنکه دارای دوتیغ باشد. || کارد و شمشیر و جز آن که دولبه باشد. دودمه چنانکه قمه و قلمتراش و چاقو. || دارای دوتیغ. حامل دوتیغ.
دوتارهلغتنامه دهخدادوتاره . [ دُ رَ / رِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) دوتار. دوتا. سازی است ایرانی . (یادداشت مؤلف ). || دوتاره ٔ کربرکه ای ؛ قماشی که از هند می آورده اند. (یادداشت مؤل
دوتیرگیلغتنامه دهخدادوتیرگی . [ دُ رَ/ رِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت دوتیره . دودستگی . شقاق و نفاق . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دودستگی شود.
رگهلغتنامه دهخدارگه . [ رَ گ َ / گ ِ ] (اِ) هر یک از طبقات خشت و آجر که بنا چیند. (یادداشت مؤلف ). رشته ٔ خشت . (مهذب الاسماءذیل لغت ساف و عرق ). رج . رگ . رجوع به رگ شود. ||
دوبیرهلغتنامه دهخدادوبیره . [ دُ رِ ] (اِخ ) دهی است از بخش برازجان شهرستان بوشهر، با 290 تن سکنه . آب آن از چاه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
دوتیغهلغتنامه دهخدادوتیغه . [ دُ غ َ / غ ِ ] (ص مرکب ) آنکه دارای دوتیغ باشد. || کارد و شمشیر و جز آن که دولبه باشد. دودمه چنانکه قمه و قلمتراش و چاقو. || دارای دوتیغ. حامل دوتیغ.
دوتارهلغتنامه دهخدادوتاره . [ دُ رَ / رِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) دوتار. دوتا. سازی است ایرانی . (یادداشت مؤلف ). || دوتاره ٔ کربرکه ای ؛ قماشی که از هند می آورده اند. (یادداشت مؤل