دوام کردنلغتنامه دهخدادوام کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاییدن . پایستن . پایدارماندن . پایداری کردن . (یادداشت مؤلف ) : آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل خوش بود دریغا که نکردند دو
دام کردنلغتنامه دهخدادام کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعبیه ٔ دام . ساختن دام . نهادن دام . چیدن دام . || حیله و اسباب مکر ساختن : ای کام دلت دام کرده دین راهشدار که این راه انبیا ن
دوال کردنلغتنامه دهخدادوال کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در دوال آوردن . در کمند آوردن . در حلقه ٔ کمند افکندن . کمندپیچ کردن : بپیچید گیو سرافراز یال کمند اندر افکند و کردش دوال .
پیوسته کردنلغتنامه دهخداپیوسته کردن . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ک َدَ ] (مص مرکب ) سَلْسَلة. (تاج المصادر بیهقی ). منسوب کردن . متصل کردن : اول خویشتن را پیوسته کرد به آل طاهربن حسین و
استلاجلغتنامه دهخدااستلاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دوام کردن بر خوردن شراب و ستیهیدن در آن و بسیار خوردن آن . (منتهی الارب ). ادمان . دائم الخمر بودن .
کرزلغتنامه دهخداکرز. [ ک َ رَ ] (ع مص ) دوام کردن بر خوردن قروت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دوام کردن بر خوردن کشک . (ناظم الاطباء).
تسلجلغتنامه دهخداتسلج . [ ت َ س َل ْ ل ُ ] (ع مص ) دوام کردن بر خوردن شراب و بسیار خوردن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنج