دوادولغتنامه دهخدادوادو. [ دَ دَ / دُو ] (اِ مرکب ) دویدن بود به هر طرف از پی هم . (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (برهان ). دوندگی . (ناظم الاطباء) : پس ستون این جهان خود غفلت است
تگامشیلغتنامه دهخداتگامشی . [ ت َ م َ ] (اِ مرکب ) کلمه ٔ مرکب است از تگ و مشی و الف برای اتصال است چنانکه در تگاپو و دوادو. پس معنی تگامشی بمعنی تگاپو و بسیار دویدن باشد و چون لف
تکاپویلغتنامه دهخداتکاپوی . [ ت َ ] (اِ مرکب ) از: تک +الف واسطه +پوی بمعنی پوییدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آمد و شد از روی تعجیل و شتاب و جستجوی بسیار باشد و بعضی گویند که تکاپ
طحمةلغتنامه دهخداطحمة. [ طَ م َ ] (ع اِ) طحمةالوادی ؛ بهترین جای از وادی و معظم آن . || طحمةالسیل و طحمةاللیل کذلک ویُثلّث فی الکل . || گروه مردم . || طحمةالفتنة؛ دوادوش مردمان
ناملغتنامه دهخدانام . (اِ) لفظی که بدان کسی یا چیزی را بخوانند. اسم . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) (از فرهنگ نظام ). اسم علم چیزی . (بهار عجم ) (آنندراج ). اسم . (السامی ) (دان