دواحقلغتنامه دهخدادواحق . [ دَ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ داحق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ داحق ، خرمای دفزک زرد. (آنندراج ). رجوع به داحق شود.
ضواحکلغتنامه دهخداضواحک . [ ض َ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ ضاحکة. چهار دندان که از پس نیش بود. (مهذب الاسماء). دندانها که وقت خندیدن ظاهر شود، یا چهار دندان که میان انیاب و اضراس است . (منتخب اللعات ).
ذوحقلغتنامه دهخداذوحق . [ ح َق ق ] (ع ص مرکب ) سزاوار. صاحب حق و در فارسی تنها ذی حق گویند. رجوع بذی حق شود.
داحقلغتنامه دهخداداحق . [ ح ِ ] (ع ص ) ناقه که زهدان آن بیرون آمده باشد بعد از ولادت . || مرد خشمناک . (منتهی الارب ). || مرد گول . ج ، داحقون . || خرمای دفزک زرد. ج ، دواحق . (منتهی الارب ).