دواتگرفرهنگ انتشارات معین(دَ گَ) [ ع - فا. ] (ص .) 1 - کسی که دوات می سازد؛ دویت گر. 2 - کسی که سماور و سینی و ظروف دیگر سازد. 3 - کسی که اشیاء فلزی را لحیم کند.
دوات گرلغتنامه دهخدادوات گر. [ دَ گ َ ] (ص مرکب ) آن که دواتها را بسازد، و دویت گر اماله ٔ آن . (آنندراج ). دواتساز. || آنکه از برنج ظرفهای چون آفتابه و سماور و سینی و گلدان و غیره
کاظم دواتگراوغلیلغتنامه دهخداکاظم دواتگراوغلی . [ ظِ م ِ دَ گ َ اُ] (اِخ ) از لوطیان تبریز که بسیار دلیر و بنام بود و با ستارخان معروف همچشمی و دشمنی میداشت . (از تاریخ مشروطه ٔ ایران نوشته
دوات گریلغتنامه دهخدادوات گری . [ دَ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل دواتگر. حرفه ٔ دواتگر. ساختن اسباب و آلاتی چون سماور و آفتابه و لگن از برنج و نقره و دیگر فلزات . (از یادداشت مؤلف ). رج
کاظم دواتگراوغلیلغتنامه دهخداکاظم دواتگراوغلی . [ ظِ م ِ دَ گ َ اُ] (اِخ ) از لوطیان تبریز که بسیار دلیر و بنام بود و با ستارخان معروف همچشمی و دشمنی میداشت . (از تاریخ مشروطه ٔ ایران نوشته
محمدحسینلغتنامه دهخدامحمدحسین . [ م ُ ح َم ْ م َ ح ُ س َ ] (اِخ ) میرزا محمدحسین سیفی قزوینی ملقب به عمادالکتاب . از اساتید خوشنویس خط نستعلیق است . در 1285 هَ . ق . در قزوین متولد
پیشه ورانلغتنامه دهخداپیشه وران . [ ش َ / ش ِ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ج ِ پیشه ور. صاحبان حرف . اهل حرفت . محترفه . این کلمه در تداول امروز بحای کسبه و اصناف پذیرفته شده و مستعمل اس
گرلغتنامه دهخداگر. [ گ َ ] (پسوند) مرادف گار باشد، همچون : آموزگار و آموزگر که از هر دو معنی فاعلیت مفهوم میگردد. (برهان ). استعمال این لفظ در چیزی کنند که جعل جاعل را تصرف در