دهگانلغتنامه دهخدادهگان . [ دَ] (ص نسبی ) منسوب به ده (مرکب از ده عددی و گان پسوند نسبت ). اعشار؛ (یادداشت مؤلف ). معشر. عشار. (منتهی الارب ). || ده تا ده تا. ده نفر ده نفر. ده
دهگانلغتنامه دهخدادهگان . [ دِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به ده (مرکب از ده به معنی قریه و گان پسوند نسبت و دهقان معرب آن است ). (یادداشت مؤلف ). دهقان و فلاح . زراعت کننده و م
ده گانهلغتنامه دهخداده گانه . [ دَه ْ ن َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) ده تایی . || دهگانی : آن قدر دهگانه ای کان پنج دهقان می دهندهم دعاگویانش راباید که آن مزد دعاست . خاقانی .چو دهگانه
ده گانهلغتنامه دهخداده گانه . [ دَه ْ ن َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) ده تایی . || دهگانی : آن قدر دهگانه ای کان پنج دهقان می دهندهم دعاگویانش راباید که آن مزد دعاست . خاقانی .چو دهگانه
پافلاگنیلغتنامه دهخداپافلاگنی . [ گ ُ ] (اِخ ) از چترپتی های ده گانه ٔ آسیای صغیر که از مشرق به چترپتی کاپادُس و از شمال به بحر اسود محدود و پایتخت آن سینُپ بود. این کشور از رود (ها