دهلغتنامه دهخداده . [ دِ ] (صوت ) به کسر دال و های مخفی کلمه ٔ تعجب و استفهام انکاری است : وه ! عجب ! چرا چنین کنی ؟! آیا راستی چنین است ؟؛ ده برو.ده زود باش . (یادداشت مؤلف
دهلغتنامه دهخداده . [ دِ ه ْ ] (ماده ٔ مضارع دادن )ریشه یا ماده ٔ مضارع فعل (دهیدن = دادن ) که در ترکیب با کلمه ٔ دیگر معنی نعت فاعلی دهد. چون : آب ده . بارده . بازده . عشوه د
دهلغتنامه دهخداده . [ دِه ْ ] (اِ) قریه . (شرفنامه ٔ منیری ) (مهذب الاسماء). قریه و با یاء نیز به صورت دیه آمده . (از غیاث ). دَیْه ْ (درتداول مردم قزوین ) و در کتب نثر قدیم ص
قلعه حسنلغتنامه دهخداقلعه حسن . [ ق َ ع َ ح َ س َ ] (اِخ ) ده مرکز دهستان پیچرانلو بخش باجگیران شهرستان قوچان ، واقع در 30هزارگزی جنوب باختری باجگیران و 4هزارگزی جنوب مالرو عمومی با
راه پیچلغتنامه دهخداراه پیچ . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت ، واقع در 241هزارگزی جنوب کهنوج و3هزارگزی باختری راه مالرو انگهران ، جاسک . مردم این ده
پیچدهلغتنامه دهخداپیچده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان قشلاق کلارستاق بخش چالوس شهرستان نوشهر. واقع در 8 هزارگزی باختری چالوس و 2 هزارگزی جنوب شوسه ٔ چالوس به شهسوار. دشت ، معت
پیچدهلغتنامه دهخداپیچده . [ دِه ْ ](اِخ ) دهی از دهستان اوزرود بخش نور شهرستان آمل . واقع در 21هزارگزی باختر بلده و 43هزارگزی خاور شوسه ٔچالوس (حدود کندوان ). کوهستانی ، سردسیر.