ده شیرلغتنامه دهخداده شیر. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه بخش نیر شهرستان یزد. واقع در 35هزارگزی شمال باختری نیر. دارای 1046 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شو
ده آزاد شیرخانلغتنامه دهخداده آزاد شیرخان . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل در ده هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان . سکنه ٔ آن 150 تن می باشد. آ
کوربلاغلغتنامه دهخداکوربلاغ . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان خالصه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان است و 613تن سکنه دارد. کوربلاغ در هفت محل به فاصله سه الی شش هزار گز واقع شده است و
گگجه قیهلغتنامه دهخداگگجه قیه . [ گ ُ ج ِ ق َی ْ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ایجرود بخش مرکزی شهرستان زنجان ، واقع در 46هزارگزی جنوب باختری شهر زنجان و 6هزارگزی راه عمومی
یک زمانلغتنامه دهخدایک زمان . [ ی َ / ی ِ زَ ] (ق مرکب ) دمی . لحظه ای . زمانی .اندک زمانی . مدت کمی . (یادداشت مؤلف ) : خِرَد تیره و مرد روشن روان نباشد همی شادمان یک زمان . فردو
دشنهلغتنامه دهخدادشنه . [ دَ / دِ ن َ / ن ِ ] (اِ) کارد بزرگ و مشمل . (از لغت فرس ). نوعی از خنجر است که بیشترمردم لار می دارند. (برهان ). خنجر. (غیاث ) (بحر الجواهر) (از دهار)
تارلغتنامه دهخداتار. (اِ) چیز دراز بسیار باریک مثل موی و لای ابریشم و رشته ٔپنبه و تنیده ٔ عنکبوت . (فرهنگ نظام ). تانه ٔ بافندگان که نقیض پود است . (برهان ) (انجمن آرا). ریسما