ده آب ریزلغتنامه دهخداده آب ریز. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان در 11هزارگزی شمال باختری قلعه کلات مرکز دهستان . دارای 170 تن سکنه است . آب
ده آبلغتنامه دهخداده آب . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میبد بخش اردکان شهرستان یزد در 3هزارگزی جنوب اردکان دارای 1722 تن سکنه است . آب آن از قنات است و راه ماشین رو دارد. (
فسردهلغتنامه دهخدافسرده . [ ف ُ / ف ِ س ُ دَ/ دِ ] (ن مف ) منجمدگردیده و بسته شده . (برهان ). اسم مفعول از فسردن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : هم از گنج صد در خوشاب جست که آب فسرده
سدلغتنامه دهخداسد. [ س َدد/س َ ] (از ع ، اِ)بند بسته ٔ هر چیز. حایل میان دو چیز. (مهذب الاسماء). بنایی که در جلو آب کنند. هر چیز که جلو آب گذارندتا مانع جریان شود. بازداشت و م
شکستهلغتنامه دهخداشکسته . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) مکسور و خردشده . (ناظم الاطباء). خرد. (آنندراج ). منکسر. مکسور. کسیر. (منتهی الارب ). نعت مفعولی از شکستن در معنی متع
میلغتنامه دهخدامی . (پیشوندفعلی ) مزید مقدم . پیش جزء فعل . پیشوندی که بر سر صیغه های ششگانه ٔ افعال ماضی و مضارع و امر درآید و بدان معنی استمرار و تأکید و تکرار می دهد یا مف
عربستانلغتنامه دهخداعربستان . [ ع َ رَ ب ِ ] (اِخ ) عربستان شبه جزیره ای است که از طرف جنوب به خلیج عدن و تنگه ٔ باب المندب و اقیانوس هند و دریای عمان و از مغرب به دریای سرخ (قلزم