ترازولغتنامه دهخداترازو. [ ت َ ](اِ) آلتی باشد که چیزها را بدان وزن کنند. (برهان )(از انجمن آرا) (از آنندراج ). آلتی که بدان وزن چیزها را معین کنند، و بتازی میزان گویند. (ناظم ال
ثوابلغتنامه دهخداثواب . [ث َ ] (ع اِ) هر عملی که از بندگان ایزدتعالی سر زندکه در ازاء آن بنده استحقاق بخشایش و آمرزش الهی رادریابد... آنرا ثواب نامند و برخی گفته اند ثواب بخشیدن
عقابلغتنامه دهخداعقاب . [ ع ِ ] (ع اِمص ، اِ) عذاب و شکنجه و پاداش بدی . (دهار). جزای بدی ، و آن در پی گناه باشد، و گویند آن محنت و عذابی است که به دنبال ارتکاب گناه ، در آخرت د
ابوحنیفه ٔ اسکافی غزنویلغتنامه دهخداابوحنیفه ٔ اسکافی غزنوی . [ اَ ح َ ف َ ی ِ اِ ی ِغ َ ن َ ] (اِخ ) ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود آورده است که : در این روزگار که تاریخ اینجا رسانیده بودم ما را صحب
زوارلغتنامه دهخدازوار. [ زَ ] (ص ، اِ) خادم . در بعضی از فرهنگها تخصیص کرده اند به خادم بیماران و زندانیان . (جهانگیری ). مطلق خادم را گویند عموماً و خادم بیماران و زندانیان خصو