لغتنامه دهخدا
دهقانی . [ دِ ] (حامص ) دهقان بودن . ایرانی نژاد وخداوند آب و ملک بودن . || زراعت و فلاحت و کشاورزی . (ناظم الاطباء). زراعت کردن . (آنندراج ). صفت و شغل دهقان . داشتن ده و مزرعه و باغ و آبادی . (از یادداشت مؤلف ) : اندرین تنگی بی راحت بنشسته خ