دهنادلغتنامه دهخدادهناد. [ دَ ] (اِ) ترتیب و نظام ونسق و سلک و نظم و انتظام . (ناظم الاطباء). به معنی نظام و نسق باشد. (از انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ).برساخته ٔ دساتیر است . (
نسقلغتنامه دهخدانسق . [ن َ س َ ] (ع اِ) روش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از بهار عجم ). قاعده . (آنندراج ) (از بهار عجم ). دستور. (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). رسم . روش . طری
نظملغتنامه دهخدانظم . [ ن َ ] (ع اِ) شعر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کلام موزون . مقابل نثر. (المنجد) (از غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). سخن راست کرده بر وزن .