دلعثیلغتنامه دهخدادلعثی . [ دَ ل َ ثا ] (ع ص ) سطبر. (منتهی الارب ). ضخم . (اقرب الموارد). دلعوث . رجوع به دلعوث شود.
دلهاثیلغتنامه دهخدادلهاثی . [ دِ ] (ص نسبی ) منسوب به دلهاث که بعضی از اجداد ابوالقاسم نعمان بن هارون است که او را ابن الدلهاث گویند. (از الانساب سمعانی ).
دهالینلغتنامه دهخدادهالین . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دهلین ، مکانی که میان دروازه و خانه باشد. (آنندراج ). اما ظاهراً کلمه مصحف دهالیز است که صاحب آنندراج به این معنی و معانی دیگر دهالیز
دهالیزلغتنامه دهخدادهالیز. [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دهلیز. (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). مکانی که میان دروازه ٔ خانه باشد. (از آنندراج ).- ابناء دهالیز؛ بچه که پدرش ندانند. (یادد
دلعثیلغتنامه دهخدادلعثی . [ دَ ل َ ثا ] (ع ص ) سطبر. (منتهی الارب ). ضخم . (اقرب الموارد). دلعوث . رجوع به دلعوث شود.
دلهاثیلغتنامه دهخدادلهاثی . [ دِ ] (ص نسبی ) منسوب به دلهاث که بعضی از اجداد ابوالقاسم نعمان بن هارون است که او را ابن الدلهاث گویند. (از الانساب سمعانی ).
دهالینلغتنامه دهخدادهالین . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دهلین ، مکانی که میان دروازه و خانه باشد. (آنندراج ). اما ظاهراً کلمه مصحف دهالیز است که صاحب آنندراج به این معنی و معانی دیگر دهالیز