دهلاثلغتنامه دهخدادهلاث . [ دِ ] (ع اِ) شیر درنده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مقلوب دلهاث و به معنی آن . (از ناظم الاطباء). رجوع به دلهاث شود.
دهلانلغتنامه دهخدادهلان . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز. واقع در 8هزارگزی سراسکند. آب آن از چشمه و رود تأمین می شود.سکنه ٔ آن 482 تن . (از فرهنگ جغرافیای
nightدیکشنری انگلیسی به فارسیشب، شب هنگام، تاریکی، غروب، برنامه شبانه، خادم حبش، لیل، نزدیک بوقت خواب
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خان
غازانلغتنامه دهخداغازان . (اِخ ) فرزند ارغون بن اباقابن هولاکوبن تولوی بن چنگیز، هفتمین ایلخانان مغولی (از هلاکو ببعد) ایران است که از سال 694 تا سال 703 هَ . ق . فرمانروای کشور
دهلاثلغتنامه دهخدادهلاث . [ دِ ] (ع اِ) شیر درنده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مقلوب دلهاث و به معنی آن . (از ناظم الاطباء). رجوع به دلهاث شود.
دهلانلغتنامه دهخدادهلان . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز. واقع در 8هزارگزی سراسکند. آب آن از چشمه و رود تأمین می شود.سکنه ٔ آن 482 تن . (از فرهنگ جغرافیای
ذوقناکلغتنامه دهخداذوقناک . [ ذَ / ذُو ] (ص مرکب ) لذیذ. خوشمزه : چونکه آب جمله از حوض است پاک هر یکی آبی دهد خوش ذوقناک . مولوی . || پرمسرت . پر شادمانی : پهلوان درلاف گرم و ذوقن