دهرانلغتنامه دهخدادهران . [ دَ ] (اِخ ) دگرگون شده ٔ کلمه ٔ ظهران ، شهر و بندری در مشرق عربستان سعودی در ساحل خلیج فارس با بیست هزار جمعیت و اهمیت استخراج و صدور نفت .
دجوشنلغتنامه دهخدادجوشن . [ دَ ] (اِخ ) ابن دهران یا دخوشن بن دهران از ملوک باستانی نواحی سندست . رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 108 و 109 و 113 و114 شود.
کوچکلغتنامه دهخداکوچک . [ چ َ / چ ِ ] (ص ) مقابل بزرگ . (آنندراج ). خرد. (غیاث ). صغیر. خرد. (فرهنگ فارسی معین ) : مهتر ز همه خلق جهان او به دو کوچک مهتر به دو کوچک به دل است و
غمی گشتنلغتنامه دهخداغمی گشتن . [ غ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) اندوهناک شدن . غمگین شدن . غم و اندوه داشتن . غمناک گردیدن : چو بشنید پیران غمی گشت سخت که بربست باید به ناکام رخت . فردوس
درماندنلغتنامه دهخدادرماندن . [ دَ دَ ](مص مرکب ) ماندن . عاجز و بی چاره بودن . (آنندراج ). عاجز شدن . بدبخت و بی نصیب شدن و بیچاره و بی نوا شدن .(ناظم الاطباء). گرفتار شدن . فروما
یمنلغتنامه دهخدایمن . [ ی َ م َ ] (اِخ ) ناحیتی است از عرب آبادان و خرم و با نعمت بسیار و کشت و برز و مراعی و در قدیم مستقر ملوک آنجا شهر سعده بوده و سپس صنعا مستقر ملوک گردیده