دنولغتنامه دهخدادنو.[ دُ ن ُ و و ] (ع مص ) نزدیک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (غیاث ). نزدیک آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). اِدّناء. (المصادر زوزنی ). رجوع به ادناء شود
دنولغتنامه دهخدادنو. [ دُ ن ُوو ] (ع اِمص ) قرب . نزدیکی . (آنندراج ) (غیاث ). || خویشی و قرابت . (منتهی الارب ).
دٔنولغتنامه دهخدادٔنو. [ دَ ءِ ] (ص ) دنوتک (پهلوی ) . در اوستا صفتی است گاو و اسب و شتر ماده را برای بازشناختن از نرآنان و صفتی که بازشناختن گاو و اسب و شتر نر بکار رفته «ارشن
دٔنولغتنامه دهخدادٔنو. [ دَ ءِ ] (ص ) دنوتک (پهلوی ) . در اوستا صفتی است گاو و اسب و شتر ماده را برای بازشناختن از نرآنان و صفتی که بازشناختن گاو و اسب و شتر نر بکار رفته «ارشن
دنواشلغتنامه دهخدادنواش . [ دِن ْ ] (اِخ ) نام مردی است که عذرا معشوقه ٔ وامق را بفروخت . (برهان ) (ناظم الاطباء). ادانوش .
دنوءةلغتنامه دهخدادنوءة. [ دُ ءَ ] (ع مص ) فرومایه و بی باک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دناءة. (از ناظم الاطباء). رجوع به دناءة شود.