دنقهلغتنامه دهخدادنقه . [ دَ ق َ /ق ِ ] (از ع ، اِ) تلخ دانه که میان گندم زارها روید. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). شیلم است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). جسمی است دوایی ، آنچه در میا
دنقةلغتنامه دهخدادنقة. [ دَ ق َ ] (ع اِ) دانه ای است ردی سیاه تلخ که در گندم روید، به هندی منمنا یا اکرا است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ).
دنقةلغتنامه دهخدادنقة. [ دَ ن َ ق َ ] (ع اِ) گندم دیوانه و آن نوعی دَنْقة است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ).
دندهفرهنگ انتشارات معین(دَ دِ) (اِ.) 1 - هر یک از استخوان های خمیدة قفسة سینه که از پشت به مهره ها وصل می شود. 2 - وسیله ای برای حرکت یا تغییر دادن سرعت در اتومبیل . ؛ از ~ چپ بلند ش
دنقةلغتنامه دهخدادنقة. [ دَ ق َ ] (ع اِ) دانه ای است ردی سیاه تلخ که در گندم روید، به هندی منمنا یا اکرا است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ).
دنقةلغتنامه دهخدادنقة. [ دَ ن َ ق َ ] (ع اِ) گندم دیوانه و آن نوعی دَنْقة است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ).
حثالهلغتنامه دهخداحثاله . [ ح ُ ل َ ] (ع اِ) سبوس . حسالة . || دانه ٔ تلخ و جز آن که با گندم آمیزد. دنقه . || پوست جو و برنج و خرمای کوفته و مانند آن . || کنجاره و هر چیز بی خیر
شیلملغتنامه دهخداشیلم . [ ش َ / ش ِ ل َ ] (اِ) جلیف . بشت . رغید. تلخه . چنگک . دنقه . چنگلک . زوان . شالم . شولم . زؤان . زیوان . سعیع. شلک . چنگک که با غله مخلوط شود و آنرا ت
چچنلغتنامه دهخداچچن . [ چ ِ چ ِ ] (اِ) در مازندران گیاهی را گویند که در گندم زارها روید، و دانه ای دارد شبیه دانه ٔ گندم ولی سیاه رنگ که با گندم مخلوط شود و نان را بدمزه کند و