دندان زنیلغتنامه دهخدادندان زنی . [ دَ زَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دندان زن . دندان زدن . || عدوات و دشمنی و خصومت . (ناظم الاطباء). برابری کردن . (انجمن آرا) (از غیاث ) (از آنند
زنگ دندانلغتنامه دهخدازنگ دندان . [ زَ گ ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حفر. قلح . زردی دندان و تباهی آن . و آن قشری است که بر روی عاج دندانها تشکیل می یابد و موجب فساد دندانها میگر
دندان زنیلغتنامه دهخدادندان زنی . [ دَ زَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دندان زن . دندان زدن . || عدوات و دشمنی و خصومت . (ناظم الاطباء). برابری کردن . (انجمن آرا) (از غیاث ) (از آنند
دندان کنلغتنامه دهخدادندان کن . [ دَ ک َ ] (نف مرکب ) کننده ٔ دندان . برون کننده ٔ دندان . کشنده ٔ دندان : کسی که با تو به دندان زنی برون آیدبود زمانه مر اورا به قهر دندان کن . سوزن
عداوةلغتنامه دهخداعداوة. [ ع َ وَ ] (ع اِمص ) دشمنی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (قطرالمحیط). || (مص ) در دنبال کسی افتادن . (آنندراج ). || دندان به زهر خائیدن . (آنندراج )
جعماءلغتنامه دهخداجعماء. [ ج َ ] (ع ص ) ناقه ٔ کلانسال دندان ریخته . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (در مذکر اجعم گفته نمیشود). || (اِ) دبر. کون . (منتهی الارب ). جعباء. جعباءة. ج
مستوشرةلغتنامه دهخدامستوشرة. [ م ُ ت َ ش ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث مستوشر. زنی که تیز و تنک کردن خواهد دندان را تا کم سن نماید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به استئشار شود.