snarledدیکشنری انگلیسی به فارسیsnarled، دندان قروچه کردن، نمودار کردن، بغرنج کردن، غرولند کردن، گره خوردن
چرستیدنلغتنامه دهخداچرستیدن . [ چ َ / چ ِ رِ / رَ دَ ] (مص ) بهم زدن و بهم فشردن دندان . (ناظم الاطباء). چرست کردن . دندان قروچه کردن . رجوع به چرست و چرست کردن شود.
چرستلغتنامه دهخداچرست . [ چ َ / چ ِ رِ / رَ ] (اِمص ) بهم فشردگی دندانها. (ناظم الاطباء). دندان قروچه . رجوع به چرست کردن شود. || ضعف و ناتوانی . (ناظم الاطباء).
چرست کردنلغتنامه دهخداچرست کردن . [ چ َ / چ ِ رِ / رَ ک َ دَ ](مص مرکب ) بهم فشردن دندانها. (ناظم الاطباء). چرستیدن . دندان قروچه کردن . رجوع به چرست و چرستیدن شود.