دنبلانلغتنامه دهخدادنبلان . [ دُم ْ ب َ ] (اِ) قسمی از سماروغ مأکول که بدون ساقه و بدون ریشه در زیر زمین پدید می آید. (ناظم الاطباء). از ترکی طُمَلان . قسمی قارچ که در زیر زمین ت
دنبلانفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. خایۀ گوسفند که آن را روی آتش کباب میکنند یا در روغن تف میدهند و میخورند.۲. نوعی قارچ یا سماروغ که در جاهای مرطوب میروید و آن را نیز در روغن تف میدهند و
دنگلانلغتنامه دهخدادنگلان . [ دَ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان با 1100 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن اتومبیلرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایر
دیبلانلغتنامه دهخدادیبلان . [ دَ ب ُ ] (اِخ ) دیبل . (منتهی الارب ). قصبه ٔ بلاد سند ومرفاء آن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دیبل شود.
ففعلغتنامه دهخداففع. [ ] (ع اِ) به ترکی دنبلان (!) و به فارسی گشنج نامند و او غیر اقسام فطر است و مدور، و قریب بقدر نارنج و کوچکتر از آن میباشد و در زیر زمین نزدیک آبها متکون م