دنانلغتنامه دهخدادنان . [ دَ ] (نف ، ق ) (دن + َان ) صفت بیان حالت از دنیدن در حال دنیدن . (یادداشت مؤلف ). رفتار به نشاط و خرامان . (ناظم الاطباء) (برهان ). مرادف چمان . (انجم
دنانلغتنامه دهخدادنان . [ دَن ْ نا ن ِ ] (اِخ ) به صیغه ٔ تثنیه ، نام دو کوه که هر یک از آن دو را دَن ّ نامند. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
دنانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدر حال نشاط و شور و هیجان؛ راه رفتن و خرامان: ◻︎ ابر پشت پیلان تبیرهزنان / از آن رزمگه بازگشته دنان (فردوسی: ۴/۱۰۳).
دنانیرلغتنامه دهخدادنانیر. [ دَ ] (اِخ ) آوازخوان و خادمه ٔ یحیی بن خالد برمکی وزیر نامی عباسیان بود و شاگردی ابراهیم موصلی و پسرش اسحاق موصلی موسیقی دانان معروف را داشت . هارون ا
دنانیرلغتنامه دهخدادنانیر. [ دَ ] (اِخ ) خادمه ٔ ابن کناسه و زنی زیبا و از شعرا و صلحا بود و با شعرا وادبا صحبت و مشاعره داشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
دنانیرلغتنامه دهخدادنانیر. [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دینار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ دینار، چرا که دینار در اصل دِنّار بود پس نون اول را به یاءبدل کردند در حال
دنانیرلغتنامه دهخدادنانیر. [ دَ ] (اِخ ) آوازخوان و خادمه ٔ یحیی بن خالد برمکی وزیر نامی عباسیان بود و شاگردی ابراهیم موصلی و پسرش اسحاق موصلی موسیقی دانان معروف را داشت . هارون ا
دنانیرلغتنامه دهخدادنانیر. [ دَ ] (اِخ ) خادمه ٔ ابن کناسه و زنی زیبا و از شعرا و صلحا بود و با شعرا وادبا صحبت و مشاعره داشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
دنانیرلغتنامه دهخدادنانیر. [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دینار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ دینار، چرا که دینار در اصل دِنّار بود پس نون اول را به یاءبدل کردند در حال
ابراهیم دنانیلغتنامه دهخداابراهیم دنانی . [ اِ م ِ دَن ْ نا ] (اِخ ) از احفاد عبدالرحمن بن عوف ، یکی از عشره ٔ مبشره بوده و از آن روی به عوفی مشهور شده . اصلاً از مردم شام و مولد اومصر ا