دم کشلغتنامه دهخدادم کش . [ دَ ک َ/ ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه همراهی میکند با آهنگ دیگری .(ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از غیاث ) : زاهد بیا و پرده برافکن ز راز خبث ما دمکش توایم به
دم کشفرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده۱. [عامیانه] تشکچه‌ای که پس از دم کردن برنج در روی دیگ می‌گذارند.۲. (موسیقی) [منسوخ] آوازه‌خوانی که به متابعت آوازه‌خوان دیگر آواز بخواند تا او نفس تازه کند.۳.
دمکشفرهنگ انتشارات معین(دَ کِ) (ص فا.) 1 - کمک آوازه خوان ، کسی که پس از آوازه خوان دیگر آواز خواند تا او نفسی تازه کند. 2 - تشکچه ای که برای دم کشیدن برنج بر روی دیگ می گذارند.
دم کشیدنلغتنامه دهخدادم کشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نفس کشیدن و نفس زدن . (از ناظم الاطباء).- آلات دم کشیدن ؛ جهاز تنفس . (یادداشت مؤلف ) : [ زهره دلالت کند بر ] بوییدن
دم کشانلغتنامه دهخدادم کشان . [ دُ ک َ / ک ِ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال کشیدن دم . که دم خود رابرکشد: دم کشان رفتن ؛ چون کبوتری گشتی در رفتن . (یادداشت مؤلف ). که دنبال و دم بر ز
دم کشیلغتنامه دهخدادم کشی . [ دَ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) نفس کشی . نفس کشیدن . || در نغمه سرایی با دیگری موافقت کردن و یاری آواز دیگری کردن . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِ مرکب ) خا