دمفرهنگ انتشارات معین(دَ) [ په . ] (اِ.) 1 - نفس ، هوایی که با نفس کشیدن به داخل ریه فرستاده می شود. 2 - لحظه ، هنگام . 3 - کنار و لبة چیزی . 4 - دهان . 5 - کنایه از: نخوت و تکبر.
دنبغزهلغتنامه دهخدادنبغزه . [ دُمْب ْ غ َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) دم غازه . عسیب و استخوان دم جانوران چرنده و پرنده . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از لغت فرس اسدی ) (از آنندراج ). فقر
عقبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ت، پس، پی، زبر، ظَهر، خلف، ماورا، دنبال، دنباله، عقبه، تک، دُم پسزمینه، زمینه، بکگراوند پُشتِ کوه پُشتِ سر، پشت گردن، پَس گردن انتها پشتبند، دنبا
چاشتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. اول روز؛ ساعتی از آفتاب گذشته: ◻︎ از پس هر شامگهی چاشتیست / آخر برداشت فروداشتیست (نظامی۱: ۶۳)، ◻︎ ظلمتی را کآفتابش برنداشت / از دم ما گردد آن ظلمت چو چاشت
لهذملغتنامه دهخدالهذم . [ ل َ ذَ ] (اِخ ) الکاتب . شاعری است . قال فی عبداﷲبن الاهتم و ساله ٔ فحرمه : و ما بنوالاهتم الا کالرحم لا شی ٔ الا انهم لحم و دم جأت به جذام من ارض الع