پیش نما (دختر دم بخت که برای نخستین بار در مجامع ظاهر و معرفی می شود)دیکشنری فارسی به انگلیسیdebutante
پیش نماگر(دختر دم بخت که برای نخستین بار در مجامع ظاهر و معرفی می شود)دیکشنری فارسی به انگلیسیdebutante
دمچهرلغتنامه دهخدادمچهر. [ دُ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد با 360 تن سکنه . راه آن اتومبیلرو است . ساکنان آن از طایفه ٔ قره سیوند و چادرنشین ا
دمشهرلغتنامه دهخدادمشهر. [دُ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهسوار بخش میناب شهرستان بندرعباس با 250 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن اتومبیل رو است . مزارع بلندی ، گردان ، ده
دنبغزهلغتنامه دهخدادنبغزه . [ دُمْب ْ غ َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) دم غازه . عسیب و استخوان دم جانوران چرنده و پرنده . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از لغت فرس اسدی ) (از آنندراج ). فقر
عقبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ت، پس، پی، زبر، ظَهر، خلف، ماورا، دنبال، دنباله، عقبه، تک، دُم پسزمینه، زمینه، بکگراوند پُشتِ کوه پُشتِ سر، پشت گردن، پَس گردن انتها پشتبند، دنبا
چاشتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. اول روز؛ ساعتی از آفتاب گذشته: ◻︎ از پس هر شامگهی چاشتیست / آخر برداشت فروداشتیست (نظامی۱: ۶۳)، ◻︎ ظلمتی را کآفتابش برنداشت / از دم ما گردد آن ظلمت چو چاشت
لهذملغتنامه دهخدالهذم . [ ل َ ذَ ] (اِخ ) الکاتب . شاعری است . قال فی عبداﷲبن الاهتم و ساله ٔ فحرمه : و ما بنوالاهتم الا کالرحم لا شی ٔ الا انهم لحم و دم جأت به جذام من ارض الع