دمگهلغتنامه دهخدادمگه . [ دَ گ َه ْ ] (اِ مرکب )دمگاه که کوره ٔ آهنگری می باشد. (یادداشت مؤلف ). کوره ٔ آهنگران و مسگران و زرگران . (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). || گلخن . تون
دمگهلغتنامه دهخدادمگه . [ دُ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) دمگاه که دم از آنجا روید. (انجمن آرا) (آنندراج ) : از دم و دمگاه اویم دم گرفت دُمگه او دَمگهم محکم گرفت . مولوی .رجوع به دُمگاه
دملهلغتنامه دهخدادمله . [ دَ ل َ/ ل ِ ] (اِ) دمگه که مخفف دمگاه است و آن کوره ٔ آهنگری و گلخن حمام و سوراخ پایین تنور و تاپو و امثال آن باشد. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخان
دمگاهلغتنامه دهخدادمگاه . [ دُ ] (اِ مرکب ) آنجا که دم میوه ها و جز آن باشد. (یادداشت مؤلف ). که دم از آنجا روید. (انجمن آرا) : ازدم و دمگاه اویم دم گرفت دُمگه او دَمگهم محکم گر
دمگاهلغتنامه دهخدادمگاه . [ دَ ] (اِ مرکب ) کوره ٔ زرگری و آهنگری و مسگری . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ) (از انجمن آرا). آنجای از آهنگری که جای دَم است . کوره . آتشگا
گهلغتنامه دهخداگه . [ گ َه ْ ] (اِ) مخفف گاه . بوته ٔ زرگران که در آن طلا و نقره گدازند. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ). کوره . کوره ٔ حد