دمونلغتنامه دهخدادمون . [ دَ ] (ع ص ) مرد زشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مرد زشت و چرکین . (ناظم الاطباء).
دمونستراسیونلغتنامه دهخدادمونستراسیون . [ دِ مُن ْ سیُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) عرضه داشتن حقیقت و درستی یک پیشنهاد. || شرح و بیان تجربیات حاصل از علم و جز آن . || ابراز احساسات و مقاصد دسته
دمونستراسیونفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهحرکت دستهها و احزاب سیاسی در خیابانها یا اجتماع آنها در محلی برای اظهار عقیده دربارۀ امری؛ تظاهرات.
دارة دمونلغتنامه دهخدادارة دمون . [ رَ ت ُ دَم ْ مو ] (اِخ ) موضعی است و شاعری از آن نام برده . (معجم البلدان ).
دمونستراسیونلغتنامه دهخدادمونستراسیون . [ دِ مُن ْ سیُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) عرضه داشتن حقیقت و درستی یک پیشنهاد. || شرح و بیان تجربیات حاصل از علم و جز آن . || ابراز احساسات و مقاصد دسته
دارة دمونلغتنامه دهخدادارة دمون . [ رَ ت ُ دَم ْ مو ] (اِخ ) موضعی است و شاعری از آن نام برده . (معجم البلدان ).