دمشلغتنامه دهخدادمش . [ دَ م َ ] (ع مص ) به هیجان آمدن از گرما و یا از خوردن دوا. (ناظم الاطباء). شورش دل از گرمی یا از خوردن . (منتهی الارب ): سعفه ؛ دمش سر. (دستوراللغة).
دمشلغتنامه دهخدادمش . [ دَ م ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از دمیدن . تنفس . (ناظم الاطباء) : دم مانند او را [ اژدهای موسی را ] آوازی بود از دهن و دمشی از بینی . (تفسیر ابوالفتوح رازی ج
دمش 1aspirationواژههای مصوب فرهنگستانعملی که در آن هوا پس از باز شدن بست همخوانهای انفجاری، بدون ارتعاش پردههای صوتی، از مجـرای دهان خارج میشود و صوت حاصل از آن قابل شنیدن است متـ . دمیدگی
دمش 2pumpingواژههای مصوب فرهنگستانفرایند تحریک اتمها یا مولکولهای محیط فعال و انتقال آنها به تراز انرژی بالاتر
دَمش اپتیکیoptical pumpingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که با جذب نور با بسامد مناسب موجب تغییر ترازهای انرژی اتمها یا سامانههای اتمی شود متـ . دَمش نوری
دَمش اپتیکیoptical pumpingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که با جذب نور با بسامد مناسب موجب تغییر ترازهای انرژی اتمها یا سامانههای اتمی شود متـ . دَمش نوری