دمسیچهلغتنامه دهخدادمسیچه . [ دُ چ َ /چ ِ ] (اِ مرکب ) دمسیجه . (ناظم الاطباء) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به دمسیجه و دم جنبانک شود.
دمسیجهلغتنامه دهخدادمسیجه . [ دُ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) دمسیچه . صعوه و گازرک و گواک . (ناظم الاطباء). پرنده ای است که چون بر زمین نشیند پر بر زمین می زند. (شرفنامه ٔ منیری ). پرن
دمسیسةلغتنامه دهخدادمسیسة. [ دَ س َ ] (ع اِ) افسنتین . (یادداشت مؤلف ). به لغت مصر نوع زبون افسنتین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به افسنتین شود.
دمسیجهلغتنامه دهخدادمسیجه . [ دُ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) دمسیچه . صعوه و گازرک و گواک . (ناظم الاطباء). پرنده ای است که چون بر زمین نشیند پر بر زمین می زند. (شرفنامه ٔ منیری ). پرن
دمسیسةلغتنامه دهخدادمسیسة. [ دَ س َ ] (ع اِ) افسنتین . (یادداشت مؤلف ). به لغت مصر نوع زبون افسنتین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به افسنتین شود.
دمسیجکلغتنامه دهخدادمسیجک . [ دُ ج َ ] (اِ مرکب )دمسیجه . صعوه . گازرک . (یادداشت مؤلف ) : گه چو دمسیجک از شاخ به شاخ گاه چون شب پرک از تیم به تیم . خاقانی .و رجوع به دمسیجه شود.
کپاکلغتنامه دهخداکپاک . [ ک َ ] (اِ) مرغکی باشد کبود و سفید و دم دراز که او را دمسیجه نیز گویندبر لب آب نشنید و دم جنباند. (برهان ) (آنندراج ). دم جنبانک . (ناظم الاطباء). کبوک