دمسقلغتنامه دهخدادمسق . [ دِ س َ ] (معرب ، اِ) معرب از دمسه ٔ فارسی و به معنی آن . (ناظم الاطباء). و رجوع به دمسه شود.
داماسیوسلغتنامه دهخداداماسیوس . (اِخ ) صوری . دمسقیوس سوریایی . داماسکیوس . رجوع به داماسکیوس شود. کریستنسن گوید: در نتیجه ٔ تعطیل مدرسه ٔ فلسفه ٔ آتن که در 539 م . اتفاق افتاد و تع
دمسهلغتنامه دهخدادمسه . [ دِ س َ / س ِ ] (اِ) ابریشم سفید. (ناظم الاطباء). ابریشم سفید، و معرب آن دمسق است . (برهان ) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ).
دمعقلغتنامه دهخدادمعق . [دِ ع َ ] (ع اِ) ابریشم سفید. (ناظم الاطباء). اما ظاهراً کلمه دگرگون شده ٔ دمسق است . رجوع به دمسق شود.