دمای بیشینۀ مطلق ماهانهabsolute monthly maximum temperatureواژههای مصوب فرهنگستانبالاترین دمای بیشینۀ روزانه یک ماه تقویمی در دورۀ مشخص چندینساله
دمای بیشینۀ روزانهdaily maximum temperatureواژههای مصوب فرهنگستانبیشینۀ دما در بازۀ زمانی 24 ساعت پیوسته
دمای بیشینۀ سالانهannual maximum temperatureواژههای مصوب فرهنگستانبیشینۀ دما در بازۀ زمانی یک سال پیوسته
دمای بیشینهmaximum temperatureواژههای مصوب فرهنگستانبیشترین دمای گزارششده در یک محل در دورۀ زمانی معین
دمای بهینۀ نصب ریلpreferred rail laying temperature, PRLT, desired rail temperatureواژههای مصوب فرهنگستاندمای مشخصی برای نصب و مهار ریل ممتد و کاستن از تنشهای حرارتی در اوج گرما و سرما
ذوالیمینینلغتنامه دهخداذوالیمینین . [ ذُل ْ ی َ ن َ ] (اِخ ) لقبی است که مأمون بطاهر داد، از آن روی که در جنگ با علی بن عیسی شمشیر به هر دو دست بگرفت و بزد بر سر و خودش و سر بدونیم ک
قانون جابهجایی وینWien displacement lawواژههای مصوب فرهنگستانقانونی که بنابر آن حاصلِضرب دمای مطلق جسم سیاه و طولِموج شدت تابش بیشینة آن مقداری ثابت است نیز: قانون جابهجایی displacement law
مرغلغتنامه دهخدامرغ . [ م ُ ] (اِ) مطلق پرندگان ، و عربان آن را طیر خوانند. (از برهان ). هر طائر که بال و پر و منقار دارد. (غیاث ). مطلق طایر را گویند سوای کرمهای پردار و قدری
تربتلغتنامه دهخداتربت . [ ت ُ ب َ ] (ع اِ) خاک . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مطلق خاک . (فرهنگ نظام ). تربة:بر آن تربت که بارد خشم ایزدبلا رویَد نبات از خاک مس
معنبرلغتنامه دهخدامعنبر. [ م ُ عَم ْ ب َ ] (ع ص ) معطر. (آنندراج ). خوشبوی شده با عنبر. (ناظم الاطباء). عنبرین . به عنبر معطر کرده . عنبرآلوده . به عنبر خوشبو شده . مطلق خوشبوی .