دماسنج پیوستattached thermometerواژههای مصوب فرهنگستاندماسنجی که برای اندازهگیری دمای کارکرد ابزارها به آنها متصل میشود
دماسنجلغتنامه دهخدادماسنج . [ دَ س َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح فیزیک ) میزان الحراره . اسبابی برای اندازه گیری دما. هر یک از خواص فیزیکی یک ماده را که تابع دمای آن باشد می توان برای ان
دماسنجthermometerواژههای مصوب فرهنگستانابزاری برای اندازهگیری دما با استفاده از تغییر خواص فیزیکی مواد براثر گرما
داسنیلغتنامه دهخداداسنی . [ س ِ ] (ص نسبی ) منسوب به داسن ، نام طایفه ای از کردان ساکن کوه داسن شمال موصل . (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 131 و 179).
داسینلغتنامه دهخداداسین . (اِخ ) موضعی است ظاهراً بحدود موصل ، و محل اقامت کردان آن نواحی . و شاید نیز صورتی از داسن باشد. رجوع به داسن شود.(از کتاب کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی
ابونصرلغتنامه دهخداابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن بختیار. از امرای دیالمه که طاهر عامل دیه دمان (دو فرسخی شیراز) صمصام الدوله را مقید کرد ونزد او برد و ابونصر به سال 388 هَ . ق . ص
ناساختهلغتنامه دهخداناساخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نابسیجیده . بی تهیه . بی ساز و برگ . ناآماده : ولیکن بدینگونه ناساخته گر آیم دمان گردن افراخته . فردوسی .ناساخته رحلت باید