منش گردالغتنامه دهخدامنش گردا. [ م َ ن ِ گ َ ](اِ مرکب ) برهم زدگی طبیعت و غثیان را گویند که قی وشکوفه باشد. (برهان ) (آنندراج ). برهم زدگی طبیعت و نفرت و قی و غثیان و شکوفه . منش گ
منشلغتنامه دهخدامنش . [ م َ ن ِ ] (اِ) خوی و طبیعت ، چه منشی به معنی طبیعی است . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). خوی و طبع و طبیعت و خصلت و نهاد و سرشت . (ناظم الاط
معاملهلغتنامه دهخدامعامله . [ م ُ م َ ل َ /م ُ م ِ ل ِ ] (از ع ، اِمص ) با هم عمل کردن و کار کردن . (غیاث ) (آنندراج ). || داد و ستد کردن . بازارگانی کردن . سوداگری کردن . (یادداش
گوشلغتنامه دهخداگوش . (اِ) آلت شنوائی . عضوی که بدان عمل شنیدن انجام گیرد. معروف است ، و به عربی اُذُن گویند. (برهان ). اذن و آلت شنیدن در انسان و دیگر حیوانات و جزء خارجی مجرا
تلاتوفلغتنامه دهخداتلاتوف . [ ت َ ] (اِ) شور و غوغا. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). شور و غوغا و بر هم خوردگی و آشفتگی . (انجمن آرا) (آنندراج ) : به چرخ اختر از بیم دی