دل آسودگیلغتنامه دهخدادل آسودگی . [ دِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عدم اضطراب . اطمینان . (یادداشت مرحوم دهخدا). آرامش دل . و رجوع به دل آسوده شود.
دلاراملغتنامه دهخدادلارام . [ دِ ] (ص مرکب ) دل آرام . مایه ٔ آرام دل ، خواه به جمال و خواه به کمال . آرامش دهنده ٔ دل . آرام بخش دل . که سبب آرامش دل و خاطر باشد. که موجب آسایش خ
تهییج ناپذیریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام ویش ناپذیری، خلقخوب، آرامش، آسودگی، متانت، وقار، صبر، خودداری، آرام، سکون، آسایش، استراحت، رفعخستگی، راحت، تسکین، آسودگی، قرار، فراغبال، آسود
غزالیلغتنامه دهخداغزالی . [ غ َ ] (اِخ ) مشهدی . صاحب مجمع الفصحاء آرد: او ازمشاهیر شعرای زمان شاه طهماسب صفوی بوده است . کلیاتش هفتاد هزار بیت است و مثنویات متعدد دارد، از جمله
آراملغتنامه دهخداآرام . (اِ) سَکن . سکون . آرامش . ثبات . مقابل جُنبش . تَوَقف . درنگ . || آهستگی . مقابل شتاب : من اینجا دیر ماندم خوار گشتم عزیز از ماندن دائم شود خوارچو آب ان
آسودگی خاطرلغتنامه دهخداآسودگی خاطر. [ دَ / دِ ی ِ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) فراغ بال . بی اضطرابی . سکون و اطمینان دل .