دلیک بلاغلغتنامه دهخدادلیک بلاغ . [ دَ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 39 هزارگزی جنوب باختری قره آغاج و 36 هزارگزی شمال خاوری راه اراب
دلیکلغتنامه دهخدادلیک . [ دَ ] (ع اِ) روئیدگی است . (منتهی الارب ). نباتی است . (از اقرب الموارد). گیاهی است صحرایی از تیره ٔگل سرخیان که گل آن بی بو و دارای چهار برگ است . گل س
دلیکلغتنامه دهخدادلیک . [ دَ ] (ع ص ) مرد آزموده کار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، دُلُک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) خاکی که باد آن را بیخته و برده باشد. (
دلیکفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگل سرخ صحرایی؛ گیاهی صحرایی، گل آن بیبو و دارای چهار برگ است. پس از ریختن برگهای گل ثمر آن پیدا میشود و آن میوهای است شبیه زیتون که پس از رسیدن زرد یا سرخر
دلیک داشلغتنامه دهخدادلیک داش . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالدران بخش سیه چشمه شهرستان ماکو با 100 تن سکنه واقع در 7/5 هزارگزی جنوب باختری سیه چشمه و 2/5 هزارگزی باختر راه ارا
کیدلغتنامه دهخداکید. [ ک َ ] (ع اِ) مکر و فریب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مکر و خبث . (اقرب الموارد). مکیدت . ترفند. دستان . مکر. فریب . (از یادداشت به خط مرحو
استدلاللغتنامه دهخدااستدلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دلیل خواستن . (منتهی الارب ). دلیل جستن . گواهی خواستن . (غیاث ). || دلیل آوردن . (منتهی الارب ) (غیاث ). دلیل کردن . دلیل گرفتن .
پنجهیریلغتنامه دهخداپنجهیری . [ پ َ ] (اِخ ) بنجهیری . پنجهیری مکی (؟). نام شاعری است معروف منسوب به پنجهیر. (معجم البلدان یاقوت در کلمه ٔ پنجهیر). راذویانی بیت ذیل را در ترجمان ال
ابوالوفاءلغتنامه دهخداابوالوفاء. [ اَ بُل ْ وَ] (اِخ ) خوارزمی . (خواجه ...) صاحب حبیب السیر گوید: وی بتکمیل علوم ظاهری و باطنی موفق گشته از مبادی ایام جوانی تا اواخر هنگام زندگانی ب
دل آزاریلغتنامه دهخدادل آزاری . [ دِ ] (حامص مرکب ) دلازاری . حالت و چگونگی دل آزار. آزرده دلی . آزرده خاطری : روی زرد و دو رخ دو رود روان ازروان زاری و دل آزاری . ؟ (از ترجمان البل